امام علیه السلام درقرآن و سنت
دانش و فرهنگ امام
على بن ابیطالب در عقل و اندیشه، یگانه و بى همتاست و بهمین جهت او محور فکرى اسلام و جامع و سرچشمه علوم عربى است.
على بن ابیطالب، بسرپرستى پسر عمویش، پیامبر، پرورش یافت و سپس شاگرد وى شد و اخلاق و روش او را درباره زندگى و خلق، فرا گرفت و به ارث برد و این میراث در قلب و عقل او، بطور یکسان نفوذ یافت. در بررسى قرآن با بینش و نظر حکیمانهاى - که مغز اشیاء را جستجو مى کند تا حقائق آنها را بدست آورد - دقت نمود و در زمان طولانى خلافت ابوبکر و عمر و عثمان، فرصتیافت که به این بررسى عمیق و کامل بپردازد و ظاهر و باطن قرآن را بخوبى بداند و درک کند و زبان و قلب او، بوسیله آن استوار گردد و با آن به هم آمیزد.
علم او نسبتبه حدیث چیزى نیست که بر آن غبار شک بنشیند. و هیچ جاى تعجب هم نیست، زیرا که امام، بیشتر از هر صحابى و مجاهد دیگرى با پیامبر در تماس بود و از او علاوه بر چیزهائى که همه شنیدند، مطالبى شنید که دیگران نشنیدند و مىگویند على هیچ حدیثى را روایت و نقل نکرد، مگر آنکه خود از پیامبر شنیده بود و او اطمینان داشت که از احادیث پیامبر، کلمهاى هم از قلب و گوش او فوت نشده است. و به على گفتند: «چطور شده که از همه اصحاب پیامبر بیشتر، حدیث دارى؟» در جواب گفت: «براى اینکه اگر من از پیامبر سؤال مىنمودم به من پاسخ مىداد و اگر سکوت مىکردم، پیامبر خود شروع مىکرد و به من حدیث مىگفت».
طبیعى است که على بن ابى طالب فقه اسلامى را هم از همه بهتر بداند چنانکه از همه بهتر به آن عمل مىکرد، و آنهائى که در عصر او بودند، کسى را کاملتر و صالحتر از او در فقه و فتوى نشناختند.
دانش على در فقه اسلامى، منحصر به نصوص و احکام فقهى نبود، بلکه در علوم مقدماتى فقه نیز، از قبیل حساب، بر دیگران تفوق و برترى داشت. و اگر ابو حنیفه را در قرون پس از على «امام اعظم» فقه مىدانند، باید توجه داشت که او شاگرد على بود، زیرا او در پیش جعفر بن محمد درس خوانده و جعفر بن محمد از پدرش استفاده کرده بود... و سلسله به على بن ابیطالب منتهى مىگردد.
مالک بن انس نیز با چند واسطه شاگرد على بود، زیرا او از ربیعه و ربیعه از عکرمه و عکرمه از عبد الله بن عباس و عبد الله بن عباس از على استفاده کرده بود. به ابن عباس که استناد همه اینها بود گفته شد: «نسبت علم تو با پسر عمویت - على - چگونه است؟» در جواب گفت: «مانند قطره بارانى در برابر اقیانوس».
همه یاران پیامبر معترفند که پیامبر یکبار فرمود: على در قضاوت از همه شما برتر است «قاضىترین شما على است». على براى این از همه مردم دوران خود در قضاوت برتر بود که از همه آنها بر فقه و شریعت که منبع و منشاء قضاوت در اسلام است، آشناتر و داناتر بود، و علاوه، در نیروى تعقل و تفکر نیز آنچنان بود که بتواند در موارد بروز اختلاف، وجهى را کشف و بیان دارد که به واقعیت نزدیکتر باشد و با منطق صحیح، بیشتر انطباق یابد.
و از طرف دیگر، على آن قدر از صفاء وجدان و پاکى درون بهرهمند بود که به او اجازه مىداد تا علم و آگاهى خود را در قضاوت، به بهترین روشى، اجرا کند و در حکم و داورى، عدالت را بر پایهاى از عقل و وجدان - هر دو - استوار سازد.
و از عمر بن خطاب نقل شده که به على گفت: «اى ابو الحسن، خداوند مبارک نگرداند هر مشکلى را که تو در آن حکم و داورى نکنى» و: «اگر على نبود، عمر هلاک مىشد» و: «هنگامى که على در مسجد حاضر باشد، هیچ کس فتوى ندهد»!.
از آنجائى که على بن ابیطالب از آن کسانى بود که در امور به ظواهر اکتفا نمىکنند و همیشه مىخواهند که در هر مسئلهاى به مغز و باطن آن پى ببرند، در «قرآن» و موضوع آن که «دین» بود، بدقت پرداخت، آنچنانکه متفکران جهان در کارها به دقت و تامل مىپردازند. و از همین جا بود که على مسئله دین و مذهب را یک موضع قابل دقت و تفکر و تعمق مىدانست و هرگز هم
صفحه2
شخصیتى بزرگ مانند على، از دین و مذهب فقط بظاهر آن و باجراء احکام و اقامه حدود و برپا داشتن مراسم عبادت، اکتفا نمىکند. و در صورتى که اکثریت مردم، به ظاهر دین و نتایج مادى آن در معامله و قضاوت مىنگرند، على در کنار دانش ظاهر احکام دین، آن را به مثابه یک موضوع فکرى محض و قابل تحقیق و ررسى و دقت عمیق، مورد مطالعه و تفقه قرار مىدهد و از تفکر و بررسى خود دستبر نمىدارد مگر آن هنگامى که اطمینان مىیابد که این دین، بر پایه اساسى محکم و بنیادى متحد در اصول و حقایق، استوار است...
و از همین جا، علم کلام یا فلسفه دین، پیدا شد و روى همین اصل، على نخستین دانشمند کلامى و بلکه پدر علم کلام است، براى آنکه دانشمندان نخستین این علم، از سرچشمه على بن ابیطالب سیراب شدهاند و اصول و مبادى این علم از راه على به آنان رسیده است، و دانشمندان بعدى هم همچنان به نور او راه مىیابند و على را پیشواى خود و راهبر پیشینیان مىدانند.
گویا خداوند چنین خواسته است که على بن ابیطالب در علوم عربى نیز رکن و اساس باشد، به آن نحو که در علوم اسلامى رکن بود. براى آنکه در میان مردم دوران امام، کسى وجود نداشت که در علوم عربى با امام برابر باشد. و همین تبحر او در علوم عربى و منطق صحیح و قواى ذهنى خارق العاده اوست که براى ضبط اصول و قواعد عربى به او یارى کرد تا زبان عربى مستند به دلیل و برهان باشد که نشان دهنده قدرت عقلى او در استدلال و قیاس منطقى است.
در واقع على به حق واضع و پایهگذار علوم عربى بود که راه را براى آیندگان هموار ساخت. تاریخ ثابت مىکند که على بنیان گذار علم نحو است. شاگرد و رفیق او ابوالاسود دئلى روزى به نزد على آمد و او را غرق در تفکر دید، پرسید: «در چه چیزى فکر مىکنى یا امیر المؤمنین؟!» فرمود: من در شهر شما - کوفه - سخنى شنیدم که از نظر ادبى غلط بود، از این رو مىخواهم کتابى در اصول عربى آماده سازم. سپس کاغذى به او داد که در آن چنین بود: کلام عبارت است از اسم و فعل و حرف تا آخر ...
این مطلب را به شکل دیگرى نیز نقل کرده و گفتهاند: ابو الاسود دئلى به پیشگاه امام شکایت کرد که پس از فتوحات اسلامى، بعلت آمیزش و اختلاط اعراب با دیگران، غلط گوئى در بین مردم شیوع و رواج یافته، چون مردم غیر عرب سخن را به درستى ادا نمىکنند. امام لختى سر بزیر انداخت و سپس به ابوالاسود فرمود: آنچه را که مىگویم بنویس، ابوالاسود قلم و کاغذى بدست گرفت، على فرمود: کلام عرب از اسم و فعل و حرف، ترکیب مىیابد. اسم آن است که از مسمى خبر دهد و فعل آن است که از حرکت آن آگاه سازد و حرف معنائى مىدهد که نه اسم است و نه فعل! اشیاء بر سه قسم است: ظاهر و مضمر، و چیزى که هیچ یک از این دو نیست - بنا به قول بعضى از علماى نحو، مراد اسم اشاره است - آنگاه به ابوالاسود فرمود: بدین نحو مطلب را تکمیل کن و از همان روز این علم - قواعد ادبیات عرب - بعنوان «علم نحو» شناخته شد.
از مزایاى على تیزى هوش و سرعت درک او است. موارد و نمونههاى بسیارى که بطور ارتجال و بدون سابقه مطلبى را مىگفت، نشان مىدهد که على نیروئى در این زمینه داشت که در دیگران نبود و بسیار مىشد که در میان دوستان یا دشمنان، بدون مقدمه و بطور ارتجال، حکمتى نغز و سخنى شیوا مىگفت که مورد توجه همگان قرار مىگرفت.
على در سرعت درک و حل مشکلات حساب در زمان خود بى نظیر بود و مردم آن دوران، این مشکلات را معماهائى به شمار مىآوردند که براى حل آن راهى نبود و راز آن را کسى نمىدانست!. براى نمونه مىگویند: زنى به نزد على آمد و شکایت کرد که برادرش از دنیا رفته و ششصد دینار از خود باقى گذاشته ولى در موقع تقسیم، به او فقط یک دینار دادهاند؟ على فرمود: شاید برادرت یک زن، دو دختر، یک مادر، دوازده برادر و تو را داشته است؟... و همینطور هم بود که على گفت.
امام على درباره مسائل زندگى و جهان، جامعه بشرى، اسرار توحید، الهیات و شناخت ماوراء الطبیعه، نظریات فراوانى ابراز داشته.
على استادى است که همه آنهائى که پس از وى آمدند و صاحب نظر شدند، به کمال و اصالت او اعتراف کردند و در واقع خود، پیروان آراء و شرح دهندگان نظریات او بودند.
کتاب بزرگ امام «نهج البلاغه» به مقدارى از گوهر حکمت غنى است که امام را در صف اول و مقدم همه فلاسفه و حکماء جهان قرار مىدهد.
و هنگامى که پیامبر فرمود: «دانشمندان امت من همچون پیامبران بنى اسرائیل هستند» آیا مقصودى جز على داشت؟!.
اقتباس از کتاب امام على علیه السلام صداى عدالت انسانى (على و حقوق بشر)
تالیف: جرج جرداق
صفحه3
ترجمه: سید هادى خسروشاهى (آگاهى على علیه السلام)
بخشش و ایثار على علیه السلام
و از اخلاق خاص على، کرم و بخشش او بود که حد و مرزى نداشت، ولى بخششى که در اصول و هدف پاک و سالم بود نه مانند بخشش فرمانداران و زورمندانى که از مال و کوشش مردم بخشش مىفرمایند! اینان وقتى که چنین بخششى مىکنند فقط به خویشان و نزدیکان و یا هوادارانشان مىبخشند که در راه حکومت و سلطنت آنها شمشیر مىزنند واگر گامى بالاتر نهند براى آن بخشش مىکنند که گفته شود آنها اهل کرم و بخشش هستند! تا مورد توجه عامه مردم قرار گیرند و اختلاسها و دزدیها و ستمها و ضعف ادارى امور و غیره را بدین ترتیب پرده پوشى کنند.
و این شکل از اشکال بخشش را که در واقع فرقى با رشوه ندارد - و اکثریت کسانى که در تاریخ ما و تاریخ قدرتمندان دیگران به کرم و بخشش مشهورند با این نوع بخشش سرو کار داشتند - على بن ابیطالب در سراسر زندگى خود ندید و یک بار هم به آن دست نیالود و آن را نشناخت. کرم و بخشش على چیزى است که از همه مردانگیهاى او پرده برمىدارد و با جان و دل او به هم آمیخته است او با اینکه دختر خود را از اینکه گردنبندى را از بیت المال به امانت گرفته که در عیدى از اعیاد به آن آرایش کند توبیخ مىکند و با اینکه برادر خود عقیل را که مختصرى از مال عمومى مردم را بیجا خواسته بود از خود مىرنجاند و با اینکه او هرگونه رشوه خوار و هوادار مال بىکوشش و بدون حق را، از خود طرد مىکند، با این حال، چنانکه در روایات صحیح آمده است او با دستخود نخلهاى گروهى از یهودیان را در مدینه سیراب مىکند، تا آنجا که دست او تاول مىزند و زخم مىشود و آنگاه مزدى را مىگیرد و به بیچارگان و درماندگان مىبخشد و یا با آن بندگانى را مىخرد و بلافاصله آزاد مىسازد.
«شعبى» از زبان کسانیکه على را خوب مىشناختند روایت مىکند که او بخشنده ترین مردم بود که از مال خود براى مردم مىبخشید واگر گواهى دشمن در بعضى موارد صحیحترین شهادتها باشد باید فهمید که بخشش و کرم على تا چه پایه بوده که معاویة بن ابى سفیان هم به آن شهادت داده، در حالى که او همیشه مىکوشید که از على عیب جویى کند و از او انتقاد نماید.
معاویه مىگوید: «اگر على خانهاى پر از طلاى ناب و خانهاى پر از علوفه داشته باشد، طلا را پیش از علوفه مىبخشد!»امام على (ع) صداى عدالت انسانى. ج 2 - 1 صفحه 122
تالیف: جرج جرداق
ترجمه: سید هادى خسرو شاهى
فداکارى بى نظیردر لیلة المبیت
اعمال ورفتار هر فرد، زاییده طرز تفکر وعقیده او است.جانبازى وفداکارى از نشانههاى افراد با ایمان است.اگر ایمان انسان به چیزى به حدى برسد که آن را بالاتر از جان ومال خود بداند، قطعا در راه آن سر از پا نمىشناسد وهستى وتمام شؤون خویش را فداى آن مىسازد. قرآن مجید این حقیقت را در آیه زیر منعکس کرده است:
انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم وانفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون .(حجرات:15)
«مؤمنان کسانى هست که به خدا وپیامبر او ایمان آوردند ودر آن هرگز تردید نکردند وبا مال وجان خود در راه خدا کوشیدند; آنان به راستى در ایمان خود صادقند.
صفحه4
در سالهاى آغاز بعثت، مسلمانان سخت ترین شکنجهها وزجرها را در راه پیشبرد هدف تحمل مىکردند. آنچه که دشمنان را از گرایش به آیین توحید باز مىداشت همان عقاید خرافى نیاکان وحفظ مقام خدایان وتفاخر به امتیازات قومى وطبقاتى وکینههاى موروثى قبیلهاى بود.این موانع تا روزى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مکه را فتح کرد، بر سر راه پیشرفت اسلام در مکه واطراف آن وجود داشت وجز با قدرت نیرومند ارتش اسلام از میان نرفت.
فشار قریش بر مسلمانان سبب شد که گروهى از آنان به حبشه وگروه دیگرى به یثرب مهاجرت کنند. با آنکه پیامبر وحضرت على از حمایتخاندان بنى هاشم وبالاخص ابوطالب برخوردار بودند، اما جعفر بن ابى طالب ناگزیر شد به همراه تنى چند از مسلمانان در سال پنجم بعثت مکه را به عزم حبشه ترک گوید وتا سال هفتم هجرت که سال فتح خیبر بود در آنجا اقامت گزیند.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم در سال دهم بعثتحضرت ابوطالب، بزرگترین حامى ومدافع خویش را، در مکه از دست داد. بیش از چند روز از مرگ عموى بزرگوارش نگذشته بود که همسر مهربان او خدیجه، که هیچ گاه از بذل جان ومال در پیشبرد هدف مقدس پیامبر دریغ نمىداشت، نیز چشم از جهان پوشید. با در گذشت این دو حامى بزرگ، میزان خفقان وفشار بر مسلمین در مکه فزونى گرفت; تاآنجا که در سال سیزدهم بعثت، سران قریش در یک شوراى عمومى تصمیم گرفتند که نداى توحید را بازندانى کردن پیامبر یا با کشتن ویا تبعید او خاموش سازند. قرآن مجید این سه نقشه آنان را یاد آور شده، مىفرماید:
واذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک ویمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین (انفال:30)
به یاد آور هنگامى را که کافران بر ضد تو حیله کردند وبر آن شدند که تو را در زندان نگه دارند یا بکشند ویا تبعید کنند.آنان از در مکر وارد مىشوند وخداوند مکر آنان را به خودشان باز مىگرداند; وخداوند از همه چاره جوتر است.
سران قریش تصمیم گرفتند که از هر قبیله فردى انتخاب شود وسپس افراد منتخب به هنگام نیمه شب یکباره بر خانه محمد صلى الله علیه و آله و سلم هجوم برده، او را قطعه قطعه کنند. بدین طریق، هم مشرکان از تبلیغات او آسوده مىشدند وهم خون او در میان قبایل عرب پخش مىشد ولذا خاندان هاشم نمىتوانستبا تمام قبایلى که در ریختن خون وى شرکت کرده بودند به خونخواهى ومبارزه برخیزند.
فرشته وحى پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه ساخت ودستور الهى را به او ابلاغ کرد که باید هرچه زودتر مکه را به عزم یثرب ترک کند.
شب مقرر فرا رسید.مکه ومحیط خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در تاریکى شب فرو رفته بود. ماموران مسلح قریش هر یک از سویى به جانب خانه رسول خدا روى آوردند.اکنون پیامبر باید با استفاده از شیوه غافلگیرى خانه را ترک کرده، در عین حال، چنین وانمود کند که در خانه است ودر بستر خود آرمیده است. براى اجراى این نقشه لازم بود که فرد جانبازى در بستر او بخوابد وروانداز سبز پیامبر را به خود بپیچد تا افرادى که نقشه قتل او را کشیدهاند تصور کنند که او هنوز خانه را ترگ نگفته است ولذا توجه آنان فقط معطوف به خانه او شود واز راه عبور ومرور افراد در کوچه وبیرون مکه جلوگیرى نکنند. اما کیست که از جان خود بگذرد ودر خوابگاه پیامبر بخوابد؟ این فرد فداکار، لابد کسى است که پیش از همه به وى ایمان آورده است واز آغاز بعثت، پروانهوار، گرد شمع وجود او گردیده است. آرى، این شخص شایسته کسى جز حضرت على -علیه السلام نیست واین افتخار باید نصیب وى شود.
از این رو، پیامبر رو به حضرت على کرد وگفت:مشرکان قریش نقشه قتل مرا کشیدهاند وتصمیم گرفتهاند که به طور دسته جمعى به خانه من هجوم آورند ومرا در میان بستر بکشند. از این جهت از طرف خدا مامورم که مکه را ترک کنم. لذا لازم است امشب در خوابگاه من بخوابى وآن پارچه سبز را به خود بپیچى تا آنان تصور کنند که من هنوز در خانه ام ودر بسترم آرمیده ام ومراتعقیب نکنند. وحضرت على -علیه السلام در اطاعت امر رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم از آغاز شب در بستر آن حضرت آرمید.
چهل نفر آدمکش اطراف خانه پیامبر رامحاصره کرده بودند واز شکاف در به داخل مىنگریستند ووضع خانه را عادى مىدیدند وگمان مىکردند که پیامبر در بستر خود آرمیده است. همه سراپا مراقب بودند وآنچنان وضع خانه را تحت نظر گرفته بودند که جنبش مورى از نظر آنان مخفى نمىماند.
اکنون باید دید که پیامبر اکرم، با این مراقبتشدید، چگونه خانه را ترک گفت.
صفحه5
بسیارى از سیره نویسان بر آنند که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در حالى که آیاتى از سوره یس را قرائت مىکرد صف محاصره کنندگان را شکافت وآنچنان ازمیانشان عبور کرد که احدى متوجه نشد.امکان این مطلب قابل انکار نیست; چه هرگاه مشیت الهى بر این تعلق گیرد که پیامبر خود را از طریق اعجاز وبه طور غیر عادى نجات دهد، هیچ چیز نمىتواند مانع از آن شود.ولى سخن اینجاست که قراین زیادى حکایت مىکند که خدا نمىخواست پیامبر خود را از طریق اعجاز نجات بخشد، زیرا در این صورت لازم نبود که حضرت على در بستر پیامبر بخوابد وخود پیامبر به غار «ثور» برود وسپس با زحمات زیادى راه مدینه را در پیش گیرد.
برخى نیز مىگویند هنگامى که پیامبر از خانه خارج شد همه آنان را خواب ربوده بود وپیامبر از غفلت آنان استفاده کرد. ولى این نظر دور از حقیقت است وهرگز شخص عاقل باور نمىکند که چهل آدمکش که خانه را براى این محاصره کرده بودند که پیامبر از خانه بیرون نرود تا در وقت مناسب او را بکشند، ماموریتخود را آنچنان سرسرى بگیرند که همگى با خیال آسوده بخوابند!
ولى بعید نیست،همان طور که برخى نوشتهاند، پیامبر پیش از گرد آمدن تروریستها، خانه را ترک گفته بود.
یورش به خانه وحى
ماموران قریش، در حالى که دستهایشان بر قبضه شمشیر بود، منتظر لحظهاى بودند که همگى به خانه وحى یورش آورند وخون پیامبر را که در بسترش آرمیده استبریزند. آنان از شکاف در به خوابگاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مىنگریستند واز فرط فرح در پوست نمىگنجیدند وتصور مىکردند که به زودى به آخرین آرزوى خود خواهند رسید. ولى على -علیه السلام، با قلبى مطمئن وخاطرى آرام، در خوابگاه پیامبر دراز کشیده بود، زیرا مىدانست که خداوند پیامبر عزیز خود رانجات داده است.
دشمنان، نخست تصمیم گرفته بودند که نیمه شب به خانه پیامبر هجوم آورند، ولى به عللى از این تصمیم منصرف شدند وسرانجام قرار گذاشتند در فروغ صبح وارد خانه شوند وماموریتخود را انجام دهند. پردههاى تیره شب به کنار رفت وصبح صادق سینه افق را شکافت. ماموران با شمشیرهاى برهنه به طور دسته جمعى به خانه پیامبر هجوم آوردند واز اینکه در آستانه تحقق بزرگترین آرزوى خود بودند از شادى در پوستخود نمىگنجیدند، اما وقتى وارد خوابگاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شدند حضرت على -علیه السلام را به جاى پیامبر یافتند.خشم وتعجب سراپاى وجود آنان را فرا گرفت. رو به حضرت على کردند وپرسیدند محمد کجاست؟! فرمود: مگر او را به من سپرده بودید که از من مىخواهید؟ در این موقع، از فرط عصبانیتبه سوى حضرت على -علیه السلام حمله بردند واو را به سوى مسجد الحرام کشیدند، ولى پس از بازداشت مختصرى ناگزیر آزادش ساختند ودر حالى که خشم گلوى آنان را مىفشرد تصمیم گرفتند که از پاى ننشینند تا جایگاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را کشف کنند.
قرآن مجید براى اینکه این فداکارى بى نظیر در تمام قرون واعصار جاودان بماند، در طى آیهاى جانبازى حضرت على -علیه السلام را مىستاید واو را از کسانى مىداند که جان به کف در راه کسب رضاى خدا مىشتابند:
ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد . (بقره:207)
[1] 1- منظور آیات هشتم ونهم ازاین سوره است.
صفحه6
برخى از مردم کسانى هستند که جان خود را براى تحصیل رضاى خداوند از دست مىدهند; وخداوند به بندگان خود رؤوف ومهربان است.
جنایتکار عصر بنى امیه
بسیارى از مفسران شان نزول آیهاخیر را حادثه «لیلة المبیت» مىدانندوبر آنند که آیه به همین مناسبت در باره حضرت على -علیه السلام نازل شده است.
سمرة بن جندب، عنصر جنایتکار عصر اموى، با گرفتن چهار صد هزار درهم حاضر شد که نزول این آیه را در باره حضرت على -علیه السلام انکار کند ودر یک مجمع عمومى بگوید که آیه در باره عبد الرحمان بن ملجم نازل شده است! وى نه تنها نزول این آیه را در باره على -علیه السلام انکار کرد بلکه افزود که آیه دیگرى(که در باره منافقان است) در بارهعلى -علیه السلام نازل شده است. آیه مزبور این است:
دانشمند معروف شیعه، مرحوم شیخ طوسى، در امالى خود دنباله واقعه هجرت را که منتهى به نجات پیامبر شد چنین مىنویسد:
شب هجرت سپرى شد وعلى -علیه السلام از محل اختفاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آگاه بود وبراى فراهم ساختن مقدمات سفر پیامبر لازم بود شبانه با او ملاقات کند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم سه شب در غار ثور بسر برد. در یکى از شبها حضرت على -علیه السلام وهند بن ابى هاله فرزند خدیجه به غار رفتند وبه محضر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رسیدند. پیامبر دستورهاى زیر را به حضرت على داد:
1) دو شتر براى من وهمسفرم آماده کن.(در این موقع ابوبکرگفت: من قبلا دو شتر براى این کار آماده کرده ام. پیامبر فرمود: در صورتى این دو شتر را از تو مىپذیرم که پول هر دو را بپردازم.سپس به على دستور داد که پول شتران را بپردازد».
2) من امین قریش هستم وهم اکنون امانتهاى مردم در خانه من است.فردا باید در محل معینى از مکه بایستى وبا صداى رسا اعلام کنى که هرکس امانتى نزد محمد دارد بیاید وآن را باز گیرد.
3) بعد از رد امانتها باید خود را آماده مهاجرت کنى.هروقت نامه من به تو رسید، دخترم فاطمه ومادرت فاطمه وفاطمه دختر زبیر بن عبد المطلب را همراه خود بیاور.واگر کسانى از بنى هاشم خواستار مهاجرت شدند مقدمات هجرت آنان را نیز فراهم کن.(سپس فرمود:)«از این پس هر خطرى که در کمین تو بود از تو برطرف شده است ودیگر آسیبى به تو نخواهد رسید».
[2] 5- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4 ص 73.
[3] 6- اعیان الشیعة، ج1، ص237.
[4] 7- متن عبارت پیامبر این است:« انهم لن یصلوا الیک من الآن بشیء تکرهه».
صفحه7
فداکارى امیر مؤمنان -علیه السلام در شبى که خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از طرف آدمکشان قریش محاصره شده بود امرى نیست که بتوان آن را انکار کرد ویا کوچک شمرد. خداوند براى اینکه به این رویداد تاریخى رنگ ابدى وجاودانى بخشد در قرآن مجید (سوره بقره، آیه207) از آن یاد کرده است و مفسران بزرگ نیز در تفسیر آیه مربوط به این واقعه به نزول آن در شان حضرت على -علیه السلام اشاره کردهاند.و اما در اینجا دو گواه تاریخى بر آن مىآوریم
دو مطلب تاریخى گواه مىدهد که عمل حضرت على -علیه السلام در آن شب جز فداکارى نبوده، آن حضرت به راستى آماده قتل وشهادت در راه خدا بوده است.
1) اشعارى که امام -علیه السلام پیرامون این حادثه تاریخى سروده وسیوطى همه آنها را در تفسیر خود نقل کرده است، گواه روشن بر جانبازى اوست:
وقیتبنفسی خیر من وطا الحصى محمد لما خاف ان یمکروا به وبت اراعیهم متى ینشروننی ومن طاف بالبیت العتیق و بالحجر فوقاه ربی ذو الجلال من المکر و قد وطنت نفسی على القتل و الاسر
من جان خود را براى بهترین فرد روى زمین ونیکوترین شخصى که خانه خدا وحجر اسماعیل را طواف کرده استسپر قرار دادم.
آن شخص عالیقدر محمد بود. ومن هنگامى دستبه این کار زدم که کافران نقشه قتل او را کشیده بودند ولى خداى من او را از مکر دشمنان حفظ کرد.
من در بستر وى بیتوته کردم ودر انتظار حمله دشمن بودم وخود را براى مرگ واسارت آماده کرده بودم.
2) دانشمندان سنى وشیعه نقل کردهاند که خداوند در آن شب به دو فرشته بزرگ خود، جبرئیل ومیکائیل، خطاب کرد که: اگر من براى یکى از شما مرگ وبراى دیگرى حیات مقرر کنم کدام یک از شما حاضر است مرگ را بپذیرد وزندگى را به دیگرى واگذار کند؟ در این لحظه هیچ کدام نتوانست مرگ را بپذیرد ودر راه دیگرى فداکارى کند.سپس خدا به آن دو فرشته خطاب کرد که: به زمین فرود آیید وببینید که على چگونه مرگ را خریده، خود را فداى پیامبر کرده است; سپس جان على را از شر دشمن حفظ کنید.
اگر از نظر بعضى مرور زمان بر این فضیلتبزرگ پرده کشیده است، ولى در آغاز اسلام عمل حضرت على -علیه السلام در نظر دوست ودشمن بزرگترین فداکارى به شمار مىرفت.در شوراى شش نفرى که به فرمان عمر براى تعیین خلیفه تشکیل شد على -علیه السلام با ذکر این فضیلتبزرگ بر اعضاى شورا احتجاج کرد وگفت:
من شما اعضاى شورى را به خدا سوگند مىدهم که آیا جز من کسى بود که براى پیامبر در غار (حرا) غذا ببرد؟ آیا جز من کسى در جاى او خوابید وخود را سپر بلاى او کرد؟ همگى گفتند: والله جز تو کسى نبوده است.
[1] 8- الدر المنثور، ج3، ص180.
[2] 9- بحار الانوار، ج19، ص39، به نقل از احیاء العلوم غزالى.
[3] 10- خصال صدوق، ج2، ص123 ; احتجاج طبرسى، ص 74.
صفحه8
مرحوم سید بن طاووس در باره فداکارى حضرت على -علیه السلام تحلیل جالبى دارد وآن را به فداکارى اسماعیل وتسلیم او در برابر پدر قیاس کرده، برترى ایثار حضرت على -علیه السلام را اثبات کرده است.
فروغ ولایت صفحه 45
آیة الله سبحانى
پیک ونماینده مخصوص پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم
حضرت على -علیه السلام به فرمان خدا آیات سوره برائت و قطعنامه ویژه ریشه کن ساختن بت پرستى را، به هنگام حج، براى همه قبایل عرب برخواند وبراى این کار، درست در جاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم تکیه کرد.
تاریخ اسلام حاکى است که در آن روزى که پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم رسالتخود را اعلان نمود، در همان روز نیز خلافت وجانشینى حضرت على -علیه السلام را پس از خود اعلام کرد.
پیامبر گرامى در طول رسالتبیست وسه ساله خود، گاهى به صورت کنایه واشاره وکرارا به تصریح، لیاقت وشایستگى حضرت على -علیه السلام را براى پیشوایى وزمامدارى امتبه مردم یاد آورى مىکرد وافرادى را که احتمال مىداد پس از درگذشت وى با حضرت على -علیه السلام در افتند واز در مخالفتبا او در آیند اندرز مىداد ونصیحت مىکرد واحیانا از عذاب الهى مىترساند.
شگفت آور اینکه هنگامى که رئیس قبیلهبنى عامر به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم پیشنهاد کرد که حاضر است از آیین او سرسختانه دفاع کند اما مشروط به اینکه زمامدارى را پس از خود به او واگذار پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در پاسخ او فرمود:
یعنى: این امر در اختیار خداست وهرکس را براى این کار انتخاب کند او جانشین من خواهد بود.
هنگامى که حاکم یمامه پیشنهادى مشابه پیشنهاد رئیس قبیله بنى عامر مطرح کرد، باز هم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلمسختبرآشفت ودست رد بر سینه او زد.
[1] 11- ر.ک.اقبال، ص593; بحار الانوار، ج19، ص 98.
[2] 1- تاریخ طبرى، ج8، ص 84 وتاریخ ابن اثیر، ج2، ص 65.
[3] 2- طبقات ابن سعد، ج1، ص 262.
صفحه9
با وجود این، پیامبر گرامى در موارد متعدد وبه عبارات مختلف حضرت على -علیه السلام را جانشین خود معرفى مىکرد وازا ین راه به امت هشدار مىداد که خدا حضرت على را براى وصایت وخلافت انتخاب کرده و او در این کار اختیارى نداشته است. از باب نمونه مواردى را در اینجا یاد آور مىشویم:
1- در آغاز بعثت، هنگامى که رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم از طرف خدا مامور شد که خویشاوندان خود را به آیین اسلام دعوت کند، در آن جلسه، حضرت على -علیه السلام را وصىووزیر وخلیفه خویش پس از خود خواند.
2- هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رهسپار تبوک شد موقعیتحضرت على -علیه السلام را نسبتبه خود به سان موقعیت هارون نسبتبه موسى -علیه السلام بیان داشت وتصریح کرد که همه مناصبى را که هارون داشت، جز نبوت،حضرت على -علیه السلام نیز داراست.
3- به بریده ودیگر شخصیتهاى اسلام گفت:على -علیه السلام شایسته ترین زمامدار مردم پس از من است.
4- در سرزمین غدیر ودر یک اجتماع هشتاد هزار نفرى(یا بیشتر) دستحضرت على -علیه السلام را گرفت واو را به مردم معرفى کرد وتکلیف مردم را در این مورد روشن ساخت.
علاوه بر تصریحات یاد شده، گاهى پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم بعضى کارهاى سیاسى را به حضرت على -علیه السلام واگذار مىکرد و از این طریق افکار جامعه اسلامى را براى تحمل زمامدارى حضرت على آماده مىساخت.از باب نمونه، جریان زیرا را بررسى مىکنیم:
متجاوز از بیستسال بود که منطق اسلام در باره شرک ودوگانه پرستى در سرزمین حجاز ودر میان قبایل مشرک عرب انتشار یافته بود واکثر قریب به اتفاق آنها از نظر اسلام در باره بتان وبت پرستان آگاهى پیدا کرده بودند ومىدانستند که بت پرستى چیزى جز یک تقلید باطل از نیاکان نیست ومعبودهاى باطل آنان چنان ذلیل وخوارند که نه تنها نمىتوانند در باره دیگران کارى انجام دهند بلکه نمىتوانند حتى ضررى از خود دفع کنند ویا نفعى به خود برسانند وچنین معبودهاى زبون وبیچاره در خور ستایش وخضوع نیستند.
گروهى که با وجدان بیدار ودل روشن به سخنان رسول گرامى گوش فرا داده بودند در زندگى خود دگرگونى عمیقى پدید آوردند واز بت پرستى به توحید ویکتاپرستى گرویدند. خصوصا هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مکه را فتح کرد وگویندگان مذهبى توانستند در محیط آزاد به تبیین وتبلیغ اسلام بپردازند تعداد قابل ملاحظه اى از مردم به بتشکنى پرداختند ونداى توحید در بیشتر نقاط حجاز طنین انداز شد. ولى گروهى متعصب ونادان که رها کردن عادات دیرینه براى آنان گران بود، گرچه پیوسته با وجدان خود در کشمکش بودند، از عادات زشتخود دستبر نداشتند واز خرافات واوهام پیروى مىکردند.
وقت آن رسیده بود که پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم هر نوع مظاهر بت پرستى وحرکت غیر انسانى را با نیروى نظامى درهم بکوبد وبا توسل به قدرت، بت پرستى را که منشا عمده مفاسد اخلاقى واجتماعى ویک نوع تجاوز به حریم انسانیتبود(وهست) ریشه کن سازد وبیزارى خدا ورسولش را در منى ودر روز عید قربان ودر آن اجتماع بزرگ که از همه نقاط حجاز در آنجا گرد مىآیند اعلام بدارد. خود آن حضرت یا شخص دیگرى قسمتى از اول سوره برائت را، که حاکى از بیزارى خدا وپیامبر او از مشرکان است، در آن اجتماع بزرگ بخواند وبا صداى رسا به بت پرستان حجاز اعلام کند که باید وضع خود را تا چهار ماه دیگر روشن کنند، که چنانچه به آیین توحید بگروند در زمره مسلمانان قرار خواهند گرفت وبه سان دیگران از مزایاى مادى ومعنوى اسلام بهره مند خواهند بود، ولى اگر بر لجاجت وعناد خود باقى بمانند، پس از چهار ماه باید آماده نبرد شوند وبدانند که در هرجا دستگیر شوند کشته خواهند شد.
آیات سوره برائت هنگامى نازل شد که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم تصمیم به شرکت در مراسم حج نداشت. زیرا در سال پیش، که سال فتح مکه بود، در مراسم حجشرکت کرده بود وتصمیم داشت که در سال آینده نیز که بعدها آن را«حجة الوداع» نامیدند در این مراسم شرکت کند. از این رو ناچار بود کسى را براى ابلاغ پیامهاى الهى انتخاب کند. نخست ابوبکر را به حضور طلبید وقسمتى از آغاز سوره برائت را به او آموخت واو را با چهل تن روانه مکه ساخت تا در روز عید قربان این آیات را براى آنان بخواند.
صفحه10
ابوبکر راه مکه را در پیش گرفت که ناگهان وحى الهى نازل شد وبه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دستور داد که این پیامهارا باید خود پیامبر ویا کسى که از اوستبه مردم برساند وغیر ازاین دو نفر، کسى براى این کار صلاحیت ندارد.
اکنون باید دید این فردى که از دیده وحى از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است واین جامه بر اندام او دوخته شده است کیست؟
چیزى نگذشت که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم حضرت على -علیه السلام را احضار کرد وبه او فرمان داد که راه مکه را در پیش گیرد وابوبکر را در راه دریابد وآیات را از او بگیرد وبه او بگوید که وحى الهى پیامبر را مامور ساخته است که این آیات را باید یا خود پیامبر ویا فردى از اهل بیت او براى مردم بخواند واز این جهت انجام این کار به وى محول شده است.
حضرت على -علیه السلام با جابر وگروهى از یاران رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، در حالى که بر شتر مخصوص پیامبر سوار شده بود، راه مکه را در پیش گرفت وسخن آن حضرت را به ابوبکر رسانید. او نیز آیات را به حضرت على -علیه السلام تسلیم کرد.
امیرمؤمنان وارد مکه شد ودر روز دهم ذى الحجه بالاى جمره عقبه، با ندایى رسا سیزده آیه از سورهبرائت را قرائت کرد وقطعنامه چهار ماده اى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را با صداى بلند به گوش تمام شرکت کنندگان رسانید. همه مشرکان فهمیدند که تنها چهار ماه مهلت دارند که تکلیف خود را با حکومت اسلام روشن کنند. آیات قرآن و قطعنامه پیامبر تاثیر عجیبى در افکار مشرکین داشت وهنوز چهار ماه سپرى نشده بود که مشرکان دسته دسته به آیین توحید روى آوردند وسال دهم هجرت به آخر نرسیده بود که شرک در حجاز ریشه کن شد.
اگر بخواهیم در این حادثه تاریخى بى طرفانه داورى کنیم، باید بگوییم که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم به امر الهى قصد داشت در دوران حیات خود دستحضرت على -علیه السلام را در مسائل سیاسى وامور مربوط به حکومت اسلامى باز بگذارد تا مسلمانان آگاه شوند وعادت کنند که پس از غروب خورشید رسالت، در امور سیاسى وحکومتى باید به حضرت على -علیه السلام مراجعه کنند وپس از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم براى این امور فردى شایسته تر از حضرت على -علیه السلام نیست. زیرا آشکارا دیدند که یگانه کسى که از طرف خدا براى رفع امان از مشرکان مکه، که از شؤون حکومت است، منصوب شد همان حضرت على -علیه السلام بود.
اقتباس از کتاب فروغ ولایت صفحه 117تا 123
آیة الله سبحانى
جایگاه على در قرآن در رابطه با پیامبر (ص)
در سال نهم پس از هجرت پیامبر،گروهى به نمایندگى از نصاراى نجران یمن به مدینه آمدند تا راجع به اسلام از پیامبر (ص) سؤالهایى بکنند و با او درباره دین به احتجاج پردازند .و میان آنان با پیامبر بحث و گفتگویى شد که پیامبر در این گفتگو موضع مثبت اسلام را نسبت به حضرت مسیح و تعلیمات او بیان کرد.و لیکن آنان در موضع منفى خود نسبت به تعلیمات اسلامى پافشارى کردند.آن گاه وحى نازل شد و پیامبر را مأمور به مباهله با آنان ساخت .مباهله نفرین کردن دو گروه متخاصم
منبع: http://imamalinet.net/Iview/Per/Emam/ArticleView.aspx?ArticleIdShow=1890